آنکه در شش ماهگی باب الحوائج میشود
گر میرسید سن عمو قطعا قیامت می کرد
روزگاری ما هم فدکی داشتیم که دل جمعی به دنبالش پر کشید و دست جمعی از آن کوتاه شد پروردگار متعال حاکمی عادل و دادرسی دادگر است.چون فیصل این اختلاف بدست اوست ما را حاجتی به عرض شکایت نیست.
با فدک و غیر فدک چه خواهم کرد؟من دیر باز به دنیای خاموشان عزیمت خواهم کرد.ما یکباره رخت از این سرا به سرای دیگر فرو می کشیم.آوای ما خفه و دیدگان ما خفته و یاد ما فراموش خواهد بود.
ما به گودال تنگ و تیره گور فرو خواهیم افتاد از فدک و غیر فدک چه سخن گوییم؟
یه شاعر چینی گفته:
شبی خواب دیدم که پروانه هستم..
بعد صبح که پا شدم ،به شک افتادم که من انسانی هستم که دیشب خواب دیدم که پروانه ام،یا الان واقعا پروانه ام که دارم خواب می بینم انسانم...
******
عمر من اگر چه در تب وتاب گذشت
چون شمع میان آتش و آب گذشت
صد شکر که این مهلت ده روزه ی عمر
تا چشم بهم زدیم چون خواب گذشت
«سُهی»
«إِلَهِی وَ سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِی قَدَّرْتَهَاوَبِالْقَضِیَّةِ الَّتِی حَتَمْتَهَا وَ حَکَمْتَهَا وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِأَجْرَیْتَهَاأَنْ تَهَبَ لِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِکُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُوَ کُلَّ قَبِیحٍأَسْرَرْتُهُ وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُأَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُوَ کُلَّ سَیِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَاالْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّیوَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَعَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْوَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَأَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ ...»
ترجمه: اى خداى من و سید من از تو درخواست مى کنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) که مقدرات عالم بدان کردى و به مقام قضاى مبرم که بر هر که فرستادى غالب و قاهر شدى که مرا ببخشى و در گذرى در همین شب و همین ساعت هر جرمى و هر گناهى که کرده ام و هر کار زشتی که پنهان داشتهام
و هر عملى (مستور و عیان) آشکار یا پنهان به جهالت مرتکب شده ام و هر بد کارى که فرشتگان عالم پاک را مأمور نگارش آن نموده اى که آن فرشتگان را به حفظ هر چه کرده ام موکل ساختى و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانیدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من و شاهد و ناظر برآن اعمال من که از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشته اى همه را ببخشى.
حکایت عجیبی ست:
کرم ابریشم در پیله ی تنهایی خود پروانه می شود و آدم هایی در تنهایی خود اسفل السافلین میشوند.
پرسید کرم را مرغ از فروتنی
تا چند منزوی در کنج خلوتی
دربسته تا به کی در محبس تنی
در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ
خلوت نشسنه ام زیر روی منحنی
هم سال های من پروانگان شدند
جستند از این قفس،گشتند دیدنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر بر آورم بهر پریدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟
از زاد گاه خویش کجا میروی حسین
این راه امن نیست چرا میروی حسین
با حاجیان کعبه که عهدی نداشتی
لابد به سوی کرب و بلا میروی حسین
امروز یک شنبه سیزده مهرماه
بیست روز دیگر باقیست
بسا شب هایی که به دور از شما به سر بردم و در آنها ، مطربم شوق بود،ندیمم غم،نقلم شب زنده داری ، شرابم اشک و پلکم ساقی
الا ای که راز خدایی ؛ خدا کند که بیایی
دارم دلکی غمین ، بیامرز و مپرس
صد واقعه در کمین ، بیامرز و مپرس
شرمنده شوم اگر بپرسی عملم
ای اکرم الاکرمین ، بیامرز و نبپرس
زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
بابا طاهر عریان
ای دیده تویی که مرا به محبت او دچار ساختی تازگی گونه اش تو را فریفت و سختی دلش را از یاد بردی
شیخ بهایی
.
.
دیده از کودکی میدید جسمی بی احساس سرد کارش را انجام میدهد دل را چه آمده چرا این روزها در آتش است؟؟؟
چرا گاهی فرد را با اینکه هر روز در جلو ی چشممان هست نمی بینیم؟
چرا گاهی با فردی که برای اولین بار می بینیم چنان احساس آشنایی پیدا میکنیم که گویی همه عمر او را میشناختیم؟
گویا کسی را به قدر او نمشناسیم؟
کار دل است یا دیده؟
به قول استاد شریعتی وقتی بود او را نمیدیدم وقتی میخوند نمیشنیدم وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخوند؟
این چشم که هزار بارش به گناه آلوده کردیم گمان نمیکنم بتواند عشق را دریابد. گمان نمیکنم ....
در جایی که عقل عشق را در نمیابد دیده چگونه تواند؟
عارفی چه نکو فرمود: هر کس محبت و عشق را تعریف کند آنرا نشناخته است.
حیدر بر نام فاطمه حساس بود
فاطمه عاشق عطر گل یاس بود
ای که بستی در کوچه ها ره بر فاطمه
گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
گفتمش چونی و چون می رهی ای زندانی
گفت:چه کنی گر نبری رشک به حال من
هر گدا را که نبود مرتبه ی سلطانی
راستی حافظ حد تو نبود هم صحبتی ما
بس اگر بر سر این کوی کنی سگبانی
بیدار باش!
آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند ما بالقوه داریم.
خیلی به خود مغرور نشویم،این طور نیست که آن ها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت.
به خدا پناه می بریم.
رسول اکرم صلوات الله علیه و آله
هر که سکوت کند نجات یابد و هر که تکبر کند خدا او را خوار کند
رسول اکرم صلوات الله علیه و آله اینگونه فرموده اند
خداوند رحمت کندآنرا که زبانش را اصلاح کند و رحمت خدا بر کسی که یا سخن سودمند گوید یا ساکت نشیند
امام علی علیه السلام
زیبایی سخن به کوتاهی و اختصار است
امام علی علیه السلام
سکوت نادان عیب پوش اوست
امام علی علیه السلام
عیب سخن درازی آن است و بلندی همت از ایمان است
عالم بزرگواری اینگونه فرمودند
از گفتار بیهوده بپرهیز که عیب نهفته را آشکار و دشمن خفته را بیدار میسازد
به سخن اندک قانع باش
آدم پر حرف ملالت آور است و سائل سمج محروم
عالم دیگری اینگونه فرموده اند
اگر نادان سکوت کند اختلاف از میان برخیزد
سقراط گفته است
داروی خشم خاموشی است
لقمان حکیم
هیچ سکوتی خیری ندارد مگر تفکر در امر معاد وهیچ سخنی خیری ندارد مگر ذکر خدا
اندیشمندی گفته است
سود سکوت از سود سخن بیشتر است و زیان سخن از زیان خاموشی بیشتر است
نشانه عاقل سکوت زیاد است و نشانه جاهل حرف زیاد
امام علی علیه السلام
عقل که زیاد شد سخن کم میشود
امام علی علیه السلام
دو کس پشت مرا شکستند
عالم فاسق زبان دار و جاهل عبادت پیشه
آن یک با زبانش گناهش را میپوشید و مدام میگفت
این یک با عبادت جهلش
حدیث قدسی
به عزت و جلالم سوگند ! اول عبادت سکوت و روزه است
بنده باید در برابر سخنان بیجا سکوت کند چرا که من خانه دل صالحان و خاموشان را آباد کنم و قلب بیهوده گویان را ویران سازم
بقراط
فرو مایگی شخص از دو چیز روشن میشود
بیهوده سخن گفتن و نپرسیده جواب دادن
حکیمی گفته است
هر که در گفتار زیاده روی کند بلغزد و هر که دگران را حقیر شمارد خوار شود
ابوذر فرموده
سخن را دونیمه کن
نیمی در کار آخرت و نیم دیگر در پی کسب حلال غیر این دو هر سخن دیگری زیان دارد
زاهدی گفته است
روش خوش , کم حرفی و معتدل راه رفتن از صفات پیغمبران است
حکمای فارسی زبان ما گفته اند
چهر چیز علامت بد بختی است
همنشینی با نادان
دوستی با اهل فسق و فجور
گوش دادن به نصیحت افراد پر حرف
و عمل به قول زنان
حکمای فارسی زبان ما گفته اند
چهار چیز مایه چهار چیز است
سکوت موجب آسایش
سخن بیهوده سبب ملامت
سخاوت علت کمال و ترقی
و شکر باعث زیادی رزق
در معراجنامه آمده است
خداوند متعال به پیغمبر صلی الله علیه و آله خطاب کرد: ای حمد! میدانی چه وقت بنده خدارا به راستی خواهد پرستید , عرض کرد:نه پروردگار فرمود: هنگامی که پنج صفت داشته باشد :
تقوایی که از گناه حفظش کند
سکوتی که از بیهوده گفتن بازش دارد
ترسی که هر روز گریه اش را زیاد کند
حیایی که در تنهایی از خدا شرم کند
دشمنی دنیا و دوستی نیکان به جهت دوستی من با آنها
حکیمی گفته است
شش چیز نشانه نادانی است
خشم بی جهت , سخن بیهوده , بخشش بی مورد , فاش کردن سر , اطمینان به هر کس , تمیز ندادن دوست از دشمن
حکیمی گفته
عاقل ده صفت دارد
(صفات ظاهری) سکوت, خوشرویی, فروتنی ,راستگویی, عمل به نیک
(صفات باطنی ) تفکر, عبرت گیری , خضوع,کوچک شمردن خویش, یاد مرگ
مولای رومی به یکی از اصحابش اینگونه گفته است
به تو وصیت میکنم که در پنهان و آشکار از خدا بترس, کم بخور و کم بخواب
در گفتارت زیاده روی نکن و سعی کن سکوت را بر هر گفتار بیهوده ایی ترجیح دهی
از گناه دوری کن, گرد شهوت نگرد,مواظب روزه ات باش, نماز را هیچ گاه از کف مده و با جور و جفای مردم بساز
از مردم بی عقل و عامی بگریز و با افراد صالح و بزرگوار رفاقت کن
آیت الله بهجت (ره):
از ما، عمل چندانی نخواسته اند!
مهم تر از عمل کردن، "عمل نکردن" است!
تقوا یعنی "عمل گناه را مرتکب نشدن!
همه میپرسند چه کار کنیم؟
من میگویم: بگویید چه کار نکنیم؟
و پاسخ اینست:
گــــــــنــــــــــــاه نــــکــنــیــد.
شاه کلید اصلی رابطه با خدا " گــنــاه نــکــردن " است
ایت الله مجتهـــدی تهرانــی نقل می ڪـرد :
آیت الله حــــاج حسین قمــــی گاهی زیارت جامعـــه ڪبیـــره میخواندند
و هـــدیه میڪردند به حضــــرت عزرائیـــل ( ع ) تا هنگــــام مرگ برایشـــان آسان بگیرد
+ این هـــا ڪار خیــــر است هرقـــدر ڪــم باشد انجام بده و خـــودت را آمـــاده ڪن ..
روزى امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام در بین جمعى از اصحاب حضور داشت ، یكى از افراد اظهار نمود :
یا امیرالمۆ منین ! اگر ممكن باشد كرامتى براى ما ظاهر گردان تا بیشتر نسبت به تو ایمان پیداكنیم ؟
امام علىّ علیه السلام فرمود: چنانچه جریانى عجیب را ظاهر نمایم و شما شاهد آن باشید كافر خواهید شد؛ و از ایمان خود برمى گردید و مرا متّهم به سحر و جادو مى كنید.
گفتند: ما عقیده وایمان راسخ داریم كه همه چیز، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ارث برده اى و هر كارى را كه بخواهى ، مى توانى انجام دهى .
حضرت فرمود: احادیث و علوم سنگین و مشكلِ ما اهل بیت ولایت را، هر فردى نمى تواند تحمّل كند بلكه افرادى باور مى كنند كه از هر جهت روح ایمان آن ها قوى و مستحكم باشد.
سپس اظهار نمود: چنانچه مایل باشید كه كرامتى را مشاهده كنید، هر وقت نماز عشاء را خواندیم همراه من حركت نمائید.
چون نماز عشاء را خواندند، حضرت امیر علیه السلام به همراه هفتاد نفر كه هر یك فكر مى كرد نسبت به دیگرى بهتر و برتر هست حركت نمود تا به بیابان كوفه رسیدند.
در این لحظه امام علىّ علیه السلام به آن ها فرمود: به آنچه مى خواهید نمى رسید مگر آن كه از شما عهد و میثاق بگیرم كه هر آنچه مشاهده كنید، شكّ و تردیدى در خود راه ندهید و ایمانتان را از دست ندهید و مرا متّهم به امور ناشایسته نگردانید. ضمنا، آنچه من انجام مى دهم و به شما ارائه مى نمایم ، همه علوم غیبى است كه از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به ارث گرفته ام و آن حضرت مرا تعلیم فرموده است .
پس از آن كه حضرت از یكایك آن ها عهد و میثاق گرفت ، دستور داد تا روى خود را بر گردانند؛ و چون پشت خود را به حضرت كردند، حضرت دعائى را خواند.
هنگامى كه دعایش پایان یافت ، فرمود: اكنون روى خود را برگردانید و نگاه كنید.
همین كه چرخیدند و روى خود را به حضرت علىّ علیه السلام برگردانیدند، چشمشان افتاد به باغ هاى سبز و خرّمى كه نهرهاى آب در آن ها جارى بود؛ و ساختمان هاى با شكوهى در درون آن ها جلب توجّهشان كرد.
پس چون به سمتى دیگر نگاه كردند، شعله هاى وحشتناك آتش را دیدند، با دیدن چنین صحنه اى كه بهشت و جهنّم در اذهان و افكارشان یاد آور شد، همگى یك صدا گفتند: این سحر و جادوى عظیمى است ؛ و ایمان خود را از دست دادند و كافر شدند، مگر دو نفر كه همراه حضرت باقى ماندند و با یكدیگر به شهر كوفه مراجعت نمودند.
در بین راه ، حضرت به آن دو نفر فرمود: حجّت بر آن گروه به اتمام رسید و فرداى قیامت ، آنان مۆ اخذه و عقاب خواهند شد.
سپس در ادامه فرمایشاتش افزود: قسم به خداى سبحان !كه من ساحر نیستم ، این ها علوم الهى است كه از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله آموخته ام .
و چون خواستند وارد مسجد كوفه شوند، حضرت دعائى را تلاوت نمود، وقتى داخل شدند، دیدند ریگ هاى حیات مسجد دُرّ و یاقوت گشته است .
آن گاه حضرت به آن ها فرمود: چه مى بینید؟
گفتند: دُرّ و یاقوت !
فرمود: راست گفتید، در همین لحظه یكى دیگر از آن دو نفر از ایمان خود دست برداشت و كافر شد و نفر آخر ثابت و استوار ماند.
همین كه چرخیدند و روى خود را به حضرت علىّ علیه السلام برگردانیدند، چشمشان افتاد به باغ هاى سبز و خرّمى كه نهرهاى آب در آن ها جارى بود؛ و ساختمان هاى با شكوهى در درون آن ها جلب توجّهشان كرد. پس چون به سمتى دیگر نگاه كردند، شعله هاى وحشتناك آتش را دیدند، با دیدن چنین صحنه اى كه بهشت و جهنّم در اذهان و افكارشان یاد آور شد
امام علىّ علیه السلام به او فرمود: مواظب باش كه اگر چیزى از آن ها را بردارى پشیمان مى گردى ؛ و اگر هم بر ندارى باز پشیمان مى شوى .
به هر حال او یكى از آن جواهرات را، به دور از چشم حضرت برداشت و در جیب خود نهاد، فرداى آن روز، نگاهى به آن كرد، دید دُرّى گرانبها و نایاب است .
هنگامى كه خدمت امام علىّ علیه السلام آمد اظهار داشت : من یكى از آن درّها را برداشته ام ، حضرت فرمود: چرا چنین كردى ؟
گفت : خواستم بدانم كه آیا واقعا این جواهرات حقیقت دارد یا باطل و واهى است .
حضرت فرمود: اگر آن را بر گردانى و سر جایش بگذارى خداوند رحمان عوض آن را در بهشت به تو عطا مى كند؛ وگرنه وارد آتش جهنّم خواهى شد.
امام باقر علیه السلام در ادامه فرمود: چون آن شخص ، دُرّ را سر جایش نهاد؛ تبدیل به ریگ شد.
و بعضى گفته اند: كه آن شخص میثم تمّار بود؛ و برخى دیگر او را عَمرو بن حمق خزاعى گفته اند.
از وصل شاد نیم وز جفا ملال ندارم
چنان ربوده ی عشقم که هیچ حال ندارم
سر انصاف تو گردیم که با این همه حسن
طمع صبر و سکون از دل ما داری
دلم شکسته، دلم را نمی خری آقا؟
مرا به صحن بهشتت نمی بری آقا؟
اگر چه غرق گناهم ولی خبر دارم؛
تو آبروی کسی را نمی بری آقا ...
خدا یک علی(ع) داشت،الحمدلله آن هم امام ما شد.« مرحوم آیت الله شیخ محمد کوهستانی»
«ما» و «در»
با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر زمین، زمین امواج الکترومغناطیس مضر را تخلیه خواهد کرد!
بنابراین سر را بر خاک بگذارید تا امواج الکتریکی مثبت تخلیه شود!
یکی از معضلات عصر الکترونیک و به تبع آن زندگی های الکترونیکی صدمات و لطمات ناشی از امواج تکنولوژیهای این عصر برای
کاربران می باشد.تجهیزات صوتی و تصویری ، موبایل ، کامپیوتر و ......یک دانشمند غیر مسلمان (از اروپا) تحقیقاتی را مبتنی بر
یافتن راهکاری برای خارج کردن امواج الکترومغناطیسی که به بدن آسیب می رساند، انجام داده است.
سجده
بدن شما به طور روزانه مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت میکند.شما امواج الکترو مغناطیس را از طریق تجهیزات الکتریکی
که استفاده می کنید و نمی توانید کنار هم بگذارید ونا خواسته این امواج را دریافت می کنید.همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی
برای یکساعتهم خاموش نمی شوند.شما منبعی هستید که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت می کنید.
به عبارت دیگر شما با امواج الکترومغناطیس شارژ می شوید بدون اینکه بفهمید!سردرد هستید!
احساس ناراحتی می کنید!تنبلی در کار و درد در مکان های مختلف!این را فراموش نکنید
وقتی بعضی از این علایم را احساس کردید!راه حل همه اینها چیست!!؟؟
با گذاشتن پیشانی تان بیشتر از یک بار بر زمین،
زمین امواج الکترومغناطیس مضر را تخلیه خواهد کرد!
این شبیه زمین کردن ساختمانهایی است که احتمال برخورد سیگنالهای الکتریکی (مانند رعد و برق) وجود دارد تا امواج از طریق زمین تخلیه
شود.
بنابراین سر را بر خاک بگذارید تا امواج الکتریکی مثبت تخلیه شود!
آنچه این تحقیق را بیشتر شگفت انگیز می کند:
بهتر است که پیشانی تان را بر خاک بگذارید!
و آنچه شگفت انگیزتر است اینکه:
بهترین راه که پیشانی تان را بر خاک بگذارید حالتی است که رو به مرکز زمین باشید چرا که در این حالت امواج الکترومغناطیس بهتر تخلیه خواهد شد.
و بیشتر تعجب خواهید کرد وقتی بدانید بر اساس اصول علمی ثابت شده که مکه مرکز زمین است.
و کعبه درست در مرکز زمین است
بنابراین سجده در نمازتان؛
بهترین راه برای تخلیه سیگنالهای مضر از بدن است !
این همچنین کمال مطلوب برای نزدیکی به قادر مطلق است، او که جهان را اینگونه خلاق آفرید !
ما به خاک نمی افتیم تا امواج الکترومغناطیس تخلیه شود، بلکه برای اطاعت خدای قادر متعال سجده می کنیم!
ما به فرمان خدا اعتقاد داریم که همیشه در آن معرفتی است! ایمان ما بخاطر آفریننده است! او همه چیز را می داند!
اما،از آنجا که دلیل علمی وجود دارد لازم است به مردم نشان داده شود تا هرآنچه مسلمانان انجام می دهند را ببینند؛ این برای همه خوب است!
زنده در عشق چه سان بود نصیب مجنون
عشق آنروز مگر این همه دشوار نبود
امشب تمام عاشقان را دست بر سر کن
امشب با من بمان با من سحر کن
نام مادرم حجاب و پدرم عفاف است
روزگارم بد است و از همه شما دلگیرم
شما از من خوب محفاظت نکردید
از من که میراث خانمی پهلو شکسته هستم
خوب میدانم چه دردی کشید تا من را برای شما به ارث گذارد
و شما با من چه کردید
ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﻋﻨﺼﺮ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ:
آب ، آتش ، خاک ، هوا ...
آبی کـه ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﻎ ﮐﺮﺩﻧﺪ
آتشی ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﻤﻪ ﮔﺎﻫﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ
خاکی ﮐﻪ ﺷﺪ ﺳﺠﺪﻩ ﮔﺎﻩ ﻭ ﻃﺒﯿﺐ ﺩﺭﺩﻫﺎ
ﻭهوایی که عمریست افتاده بر دلها
ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺍﯾﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﻋﻨﺼﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐـــــــــــــــﺮﺑﻼ
روشنتر از خاموشی رنگی ندیدم
سخنی به از بی سخنی نشنیدم
راهی سرای سکوت شدم
و در آن صدرة صابری بر گزیدم
تا کار به غایت رسید
« بایزید بسطامی»
جواب نامه که از جانان رسید این بود عنوانش:
که من به سر هر سنگی چنین آواره ای دارم
.: Weblog Themes By Pichak :.